شب ترسناک

<-Text2->

وقتی 14 سالم بود

یه شب توو یه عروسی بودم که خانوادم بام نبودن

عروسی تا ساعت 2 نیمه شب طول کشید

بعد یکی از فامیلامون منو تا سر کوچمون با ماشین رسوند و رفت

کوچه ی ما بسیار تاریک و کوچیکه

داشتم نزدیک خونه میشدم که دیدم

یه پیر زن چهار زانو خم جلوی خونمون نشسته

هر وقت به خونه نزدیک میشدم بهم نگاه میکرد

هر وقت برمیگشتم روش رو برمیگردوند

دیگه داشتم از ترس میمردم

به خودم گفتم قطعا ی جن خبیثِ

دو ساعت اونجا پرسه میزدم و میترسیدم به خونه نزدیک بشم

دیگه واقعا خسته شده بودم

تصمیم گرفتم مرد باشم

چشمام رو بستم و دویدم سمته خونه

با هزار صلوات و دعا و نذر ونیاز چشمم رو باز کردم

(به نظرت جلوی در چی بود؟)

آره زباله بود

من پلاستیک زباله رو پیر زن میدیدم

ولی چطور زنده موندم رو نمیدونم

فکر کنم چون خیلی شجاع بودم زنده موندم






آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








<-Text3->